گاهی دوست دارد
اخم کند...
بداخلاقی کند...
تا تو برایش لبخند بیاوری
گاهی دوست دارد
پشت ذر خانه بایستد
تا تو خیال کنی دیر کرده است
نگران شوی...
فکرت هزار جا بره
در را باز کنی ببینی صدا پا میاید
در باز کنی...
ببینی ایستاده
خیره به اشفتگیهایت
مرد است بانو...
تکیه گاه خستگیهایش تویی
تو...بانو زندگیش...
نظرات شما عزیزان:
چهار شنبه 1 بهمن 1393
| 15:49 | Sadegh | .: Weblog Themes By Pichak :.