➹چه سکــــــــوتی دنیـــــــــــا را فـــــــــــرا می گرفت !!!➹
➹اگــــــــر هرکســــــــــــی ➹
➹تنهــــا به انــــــــــدازه ی صــــــــــداقتش➹
➹سخـــــن میگــــــفت ... ➹
همیشه در سختی ها به خودم می گفتم❃
❃” این نیز بگذرد ..”
هنوز هم می گویم ..❃
❃اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها
راستش رابگویم!
نه شعر
نه نوشته
هیچ یک به دادم نمیرسند،
وقتی نیستی تا چشمانت به من آرامش دهند؛
شرح این حس پاییزی
که آسمانش ابری و دلگیر است
نفس را درگلو حبس میکند و گلو را بغض دار...
رویای پاییزی
به همین سادگی دل تنگ میشوم برای لبخندت
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
با کنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ
می خــــــــــــواهمـــــــــ...
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
تو را مرور میکنــم به تـــکرار
تا خاموشـــی ام،نشـــان از فراموشــی ام نباشـــد...
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
ÆΔΦΛØΣ ΞΩ
به زبان باستان نوشتم : دوستت دارم
فکر شو بکن..! از اون قدیما...
خُــــــدایا....
دلم راکساني ميشکنند که هرگز راضي به شکستن دلشان نبودم..
از آدمهايت نميگذرم از دل سنگشان...
از جنبه نداشتنشان ...
از تمام خوبي هايي که دلشان را زد...
خدايا...
از خودم هم نميگذرم!!!
حق من اين همه مهربان بودن و احساس داشتن نبود!!!
حق من اين همه تنهايي نبود...
خدايا من با آدمهايت بد نبودم!!!
خاص
خطا.....
بزرگترین خطایت این بود که
فکر میکردی:
من....
برای همیشه
صبورم...!!
دلت ضـــعف رفته واســـه دیدنـــم
میدونــم کجایـــــ حواســت کجاســت
منو دوستـــ داری "دلـــت" با منـــه
بداخلاقیاتم همــه ادعاستــــــ
یک شــب ِآروم میخــــواد … بــا آهنگــــی رومــــــانتیک…
چنــــد تا شمــــــع … و یک عالمــــــه تــــو…
که بــه دنیــــا بگـــــــم … خــــداحـــــافـــــــظ …
دنیــای مــن کســــی ست…
که در آغـــــوشش جــان میدهــــم…
یعنـــی « تــــــــــ♥ــــــو »
درد دارد ...
وقتی نبودنت می اید مینشیند
روی این شانه ها !
لیکن سنگین است ...
اینکه نه تــو رفتی نه مــن !
تمام این تنهایی به خاطر آمدن یک غــریــبــه بود ... !
تنها یک قمارباز فرق بین باختن و بد باختن رو میفهمد...
من بد باختم...
زمانی که حکم خشت بود من فقط "دل" داشتم...
دلتنگم
دلتنگ روزهای باتو بودن
من صدایت کنم "عشقم"
وتو بگویی "جونم"
ومن سیرنشوم ازاین جانم گفتنهایت
وبازصدایت کنم وبازصدایت کنم.........
روزهای خوب چه زود تمام میشوند
اهای روزگار!
برام مشــخــص کــن
اینبار کــدوم ســازت رو کــوک کــردی تا برام بزنـــی
میخواهــم رفصـــم رو با سازت
هماهنــگ کـــنـــم....!!
گاهی دوست دارد
اخم کند...
بداخلاقی کند...
تا تو برایش لبخند بیاوری
گاهی دوست دارد
پشت ذر خانه بایستد
تا تو خیال کنی دیر کرده است
نگران شوی...
فکرت هزار جا بره
در را باز کنی ببینی صدا پا میاید
در باز کنی...
ببینی ایستاده
خیره به اشفتگیهایت
مرد است بانو...
تکیه گاه خستگیهایش تویی
تو...بانو زندگیش...
.: Weblog Themes By Pichak :.