براے دل خـــودم مے نویسم ...
براے دلتنگــے هایــم
براے دغدغــہ هاے خـــودم
براے شانہ اے کہ تکیہ گاهــم نیستــــ !
برای دلے کہ دلتنگم نیست ...
براے دستے کہ نوازشگــ ـــر زخـم هایم نیست ...
براے خودم مے نویســـم !
بمیـ ــرم براے خـ ـودم کہ اینقـــدر تنهاستـــ
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ،
به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟”
بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
همیشه بهم میگفت زندگیشم….
.روز جدایی بهم گفت خداحافظ ” زندگیم ” گفتم
اگه زندگیتم چرا تنهام میزاری
. لبخند تلخی زد و گفت
هرکسی برای رسیدن به عشقش باید از زندگیش بگذره….
بـــــی انصاف
من "خـــاطــرت" را میخواستم
نــــــه
"خــــاطـــره ات"
میترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد
بوی تنت را بگیرد
اغوشت را از من بگیرد
چه احساس مبهمی است
حسادت!!!!
بازم احساس تنهایی میکنم.تنهای تنها در
سرزمینی نا اشنا میان حقایقی که ازان
گریزانم در این هنگام دنبال کسی میگردم
تا حرف دلم رو برایش باز گوکنم اما وقتی
از همه کس وهمه چیز ناامید می شوم به خلوت
ترین مکان پناه می برم وبه دور از چشم
دیگران اشک می ریزم اشک هایی که بیان
کننده درد های درونی ام هستند ودر میان
اشک هایم تو را صدا می زنم ومی خواهم که
کنارم باشی ولی تو نیستی عزیزم وفقط یاد
توست که به من ارامش میده بیا پیشم
امروز بیش از اندازه به تو
محتاجم ....باورم کن...
دیشب با خدا دعوایم شد ......
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......
رفتم گوشه ای نشستم ....
چند قطره اشک ریختم.....
و خوابم برد .....
صبح که بیدار شدم ....
مادرم گفت ...
نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانی " می آمد ....
گاهي بخاطر بودن كسي است
كه حواسش به تو نيست . . .
.: Weblog Themes By Pichak :.