بازم احساس تنهایی میکنم.تنهای تنها در
سرزمینی نا اشنا میان حقایقی که ازان
گریزانم در این هنگام دنبال کسی میگردم
تا حرف دلم رو برایش باز گوکنم اما وقتی
از همه کس وهمه چیز ناامید می شوم به خلوت
ترین مکان پناه می برم وبه دور از چشم
دیگران اشک می ریزم اشک هایی که بیان
کننده درد های درونی ام هستند ودر میان
اشک هایم تو را صدا می زنم ومی خواهم که
کنارم باشی ولی تو نیستی عزیزم وفقط یاد
توست که به من ارامش میده بیا پیشم
امروز بیش از اندازه به تو
محتاجم ....باورم کن...
نظرات شما عزیزان:
اتفاقا پسر اکتیوی هستیو....
پاسخ:چون خودمم ادم غمگینی هستم دی
.: Weblog Themes By Pichak :.